عشق من

آقا شهریار گل شروع کرد به بازی با عروسک‌ها. من هم کمی باهاش بازی کردم و بعد یک عکس خوشگل از این پسر گرفتم.

اینجا هم آقا شهریار تمام عروسک‌ها روی تخت‌اش خوابانده و خودش هم کنار آن‌ها خوابیده است.

قربون مهربونی‌هات. خیلی دوستت دارم عزیزم.


تاریخ : 17 دی 1392 - 19:14 | توسط : مهداد | بازدید : 900 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

مسافرت

یک مسافرت یهویی پیش اومد و ما هم رفتیم که البته این آقا شهریار توی ماشین حسابی اذیت کرد و آخه با اینکه شهریار جونم بیرون رفتن رو دوست داره ولی طولانی در ماشین بودن را دوست نداره و بر خلاف خواهرش که همیشه توی مسافرت توی ماشین خواب هست آقا شهریار بیدار هست و باید حتما بغل مامان باشه و خوب خستگی و شلوغی حسابی کلافم کردی.

عزیزم بابا مهدی برای کار انتقالی‌اش به مشهد باید می‌رفت تهران که ما هم باهاش رفتیم. خوش گذشت البته شب در راه بودیم و روز هم که رفتیم خونه دایی بابا مهدی  که خیلی خوش گذشت.

من شما رو بردم پارک نزدیک خونه دایی و ازتان عکس گرفتم. فقط همین چند تا عکس را دارم که می‌ذارم. پسر گلم امیدوارم که بابا مهدی هرچه زودتر بیاد مشهد که شما اینقدر با دلتنگی‌هایت منو ناراحت نکنی. حسابی روحیه‌ام رو از دست دادم آخه خیلی سخته که هر شب دلتنگی شما رو برای بابا ببینم و مجبور باشم آرامت کنم. هر شب خودم بعد از اینکه تو عزیز دلم می‌خوابی کلی گریه می‌کنم و حالا بعد از گذشت دو ماه خودم دارم دچار افسردگی می‌شم.

کارم شده دعا کردن که ان‌شاءالله بابایی هر چه زودتر کارش درست بشه و بیاد مشهد.

این هم سه تا عکس قشنگ از پسر گل و بازیگوشم.


تاریخ : 04 دی 1392 - 23:35 | توسط : مهداد | بازدید : 1380 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر