وقتی داشتم اینها رو درست میکردم شهریار جون یک ظرف دستش بود و دائماً ازم میخواست که بهش بدم بخوره و با کلی زحمت حواسش رو پرت میکردم تا درست شد وقتی هم که درست شد همینطور داغ داغ توی ظرفش گذاشتم و هنوز خوب سرد نشده بود که دیدم همش رو خورده. خیلی شکمو هست این پسره ناقلای من. الهی من قربونش بشم که عزیز من بسیار هم کنجکاو هست و همینطور دنبال من راه میره تا ببینه من چکار میکنم و خیلی هم دوست داره که بهش یک کاری رو بگم انجام بده. پسر گلم خیلی کاری هست مامان الهی فرات شه پسر طلا. خیلی دوستت دارم عزیز دلم.
برای پسر شکموم نون درست کردم
-
مامان امیرارشاجمعه 11 مرداد 1392 - 03:20
-
مامان پارساجمعه 11 مرداد 1392 - 08:37
-
آیلینپنجشنبه 17 مرداد 1392 - 04:59