این روزهای شهریار

23 روز از مهر گذشته. شهریارم، پسر عزیزم، عشقم، وقتی که شهرزاد می‌ره مدرسه و من و تو تنها می‌شیم حسابی دل‌تنگ شهرزاد می‌شی و همش می‌خوای بری دم در خونه تا شهرزاد بیاد. همش می‌گی آبیل(آخه عزیزم به شهرزاد می‌گی آبیل). البته جدیدا یاد گرفتی و یه چیزی شبیه شهرزاد با همون آهنگ می‌گی. قربون حرف زدنت بشم. این روزها بهت سخت می‌گیرم تو حرف‌زدن و هر چی رو که با اشاره بگی می‌گم چی؟ چی گفتی؟

خیلی از این رفتار ناراحتم ولی باید ادامه بدم تا مجبور بشی حرف بزنی. تو یک ماهه گذشته خیلی بهتر شدی.

چندین مدل پازل داری که همه رو خوب یاد گرفتی انجام بدی البته غیر از پازل خرسی جون که مناسب سن تو نیست ولی هر روز می‌آری و من یا بابا و یا شهرزاد رو مجبور می‌کنی که برات درست کنیم.اگر بگیم خودت درست کن ناراحت و عصبانی می‌شی و می‌گی نه.

نه گفتن رو خیلی خوب بلدی و برای هر چیز منفی به جای استفاده از فعلش فقط نه اولش رو می‌گی.

وقتی من می‌شینم پای کامپیوتر شما عزیز دل هم تشریف می‌آرید و می‌گی نای نای و اگه نذارم حسابی ناراحت می‌شی. وقتی هم می‌ذارم صداشو زیاد می‌کنی تا آخر و بعد می‌ری وسط خونه دور خودت می‌چرخی و می‌رقصی. البته رقص شما فقط چرخیدنه.

پسر عزیزم روزی صد بار پازل‌ها شو و اسباب بازی‌ها شو توی خونه می‌ریزه و چند دقیقه بعد می‌ره دنبال یه کار دیگه و من باید جمع کنم. اینم از ریخت و پاش‌های شما پسر طلا.

عیب نداره عزیزم تو فقط شاد باش همیشه.

وقتی شهرزاد از مدرسه می‌آد باید حتما یکی دو ساعت باهات بازی کنه و گرنه نمی‌ذاری هیچ کاری بکنه. قربونت بشم الهی جیگر من.

بابا مهدی هم که نباید اصلا از خونه بره بیرون. این مدت که بابا مرخصی تحصیلی داشته و تو خونه بوده شما خیلی بد عادت شدی و دائما پشت سر بابا گریه می‌کنی. از اول آبان که بابا باید بره سر کار نمی‌دونم با شما گل پسرم چه کنم.

اگه بابا یک ساعت بره بیرون سه بار تلفن رو می‌آر و می‌گی «بابا الو» و اگر من به بابا زنگ نزنم کلی ناراحت می‌شی و قهر می‌کنی و می‌ری یک گوشه و ادای گیه کردن درمی‌آری تا من مجبور بشم که تلفن کنم. البته من دیگه دستت رو خوندم ولی گلم دلم نمی‌اد برای همین تلفن می‌زنم به بابا و می‌گم با شهریار صحبت کن و تو فقط می‌گی بابا الو الو الو.

پسرو خیلی دوستت دارم. تو رو خدا زودتر صحبت کن که مامانی خیلی دل‌اش گرفته آخه بچه‌های هم سن تو صحبت می‌کنند و من خیلی از این بابت ناراحتم.

خدایا تو این شب عید قربان خودت به پسرم کمک کن تا زودتر به حرف بیاد و دل من شاد بشه. از سر شب داشتم دعا می‌کردم.


تاریخ : 24 مهر 1392 - 07:18 | توسط : مهداد | بازدید : 635 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

بعد از اصلاح

این هم دو تا عکس از آقا شهریار که البته بابامهدی گرفته بعد از اصلاح روز هفتم مهر. همه جورش خوش تیپی پسرم. زندگی من.


تاریخ : 08 مهر 1392 - 23:19 | توسط : مهداد | بازدید : 869 | موضوع : وبلاگ | 24 نظر

دوستان خوب

دوستان خوب

این ماهان و نوا بچه‌های دوست خوبم الهام که از کرمان آمده بودند و مهمان ما بودند.
تاریخ : 29 شهریور 1392 - 18:27 | توسط : مهداد | بازدید : 1175 | موضوع : فتو بلاگ | 22 نظر

شهریارو هان هان

شهریارو هان هان

این هم یه عکس دیگه
تاریخ : 29 شهریور 1392 - 18:25 | توسط : مهداد | بازدید : 1107 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

شهریار و هان هان

شهریار و هان هان

پسرمن عاشق این ماشینش هست و بهش می‌گه هان هان.
از هر چیزی هم که ناراحت بشه سوار این ماشینش می‌شه و زیرش می‌گیره. دنیایی داره با این ماشین.
تاریخ : 29 شهریور 1392 - 18:22 | توسط : مهداد | بازدید : 1003 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

پسرم دختر شده

پسرم دختر شده

شهریار جونم دامن شهرزاد، خواهرش، رو پوشیده. الهی فدای تو پسر بشم من که دوست داری کارایی که شهرزاد جون می‌کنه تو هم بکنی. همیشه کیف‌های شهرزاد رو برمی‌داره و دوست داره مثل شهرزاد با اونها بازی کنه
تاریخ : 22 شهریور 1392 - 19:07 | توسط : مهداد | بازدید : 1212 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر

این پسر پرفسورمن

این پسر پرفسورمن

اینم شهریار جان که عینک مامان رو چپه زده و نشسته پشت کامپیوتر و ادای مامان رو درآورده
تاریخ : 22 شهریور 1392 - 19:00 | توسط : مهداد | بازدید : 796 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

خوهر و برادر مهربان به مهمانی می‌روند

خوهر و برادر مهربان به مهمانی می‌روند

این دو تا عسل آمده شدند که برن مهمونی، منتظرند که مامان هم آماده بشه. آروم نشستند که من زوتر آماده شم، آخه گفتم اگه شلوغی کنید من نمی‌تونم زود حاضر شم. فدای شما دو تا عسل بشم الهی.
خیلی دوستون دارم گل‌های من.
تاریخ : 02 شهریور 1392 - 16:39 | توسط : مهداد | بازدید : 1332 | موضوع : فتو بلاگ | 18 نظر

بالاخره خسته شده این گل پسر

بالاخره خسته شده این گل پسر

از خستگی روی زمین خوابش برده، وقتی خوابی پسرم اینقدر نگاهت می‌کنم، عاشق صورت معصومت هستم که وقتی بیداری کلی آتیش می‌سوزونی و منو دنبال خودت می‌دوونی.
عاشقتم پسرم همیشه معصوم بمان.
دوستت دارم گلم.
تاریخ : 16 مرداد 1392 - 02:25 | توسط : مهداد | بازدید : 849 | موضوع : فتو بلاگ | 12 نظر